♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در دنیای امروز فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند و چه بی انصافند آنانکه یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش دکتر علی شریعتی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه که بودیم بهتر میدانستیم چطور باید از داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را شاید اندازه ی سنمان نبود اما عشق و وفاداری را خوب میشناختیم فرقی نمیکرد آنچه داشتیم پدر و مادر باشد دوست باشد، دوچرخه یا عروسک توپ یا مداد رنگی هر چه بود سهم ما بود دوست داشتنی بود و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه دلزده گی یعنی چه نه اهل رها کردن بودیم نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات حالا اما ما همان بچه ها هستیم که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم کمی قد کشیدن و بزرگ شدن اینهمه دنیای مان را عوض کند
oOoOoOoOoOoO سه چیز را نگه دار گرسنگیت را سر سفره دیگران زبانت را در جمع و چشمت را در خانه دوست oOoOoOoOoOoO مشورت با کسی کن که تو را به گریه میاندازد نه با کسی که تو را میخنداند oOoOoOoOoOoO هم اکنون که در حال نفس کشیدن هستید شخص دیگری نفس های آخرش را میکشد پس دست از گله و شکایت بردارید و با داشته هایتان زندگی کنید oOoOoOoOoOoO گاهی خراب شدن پل ها چیز بدی نیست چون مانع بازگشت شما به جاییست که از ابتدا نباید پا به آنجا میگذاشتید oOoOoOoOoOoO ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐُﻦ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﺭﺩِ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻢ، ﺑﻪ ﺟُﻔﺖ ﻫﺎﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ oOoOoOoOoOoO ❤یاعلی❤
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه که بودیم بهتر میدانستیم چطور باید از داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را شاید اندازه ی سنمان نبود اما عشق و وفاداری را خوب میشناختیم فرقی نمیکرد آنچه داشتیم پدر و مادر باشد دوست باشد، دوچرخه یا عروسک توپ یا مداد رنگی هر چه بود سهم ما بود دوست داشتنی بود و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه دل زدگی یعنی چه نه اهل رها کردن بودیم نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات اما حالا، ما همان بچه ها هستیم که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم کمی قد کشیدن و بزرگ شدن اینهمه دنیای مان را عوض کند
*0*0*0*0*0*0*0* امید عاملی که این گونه زندگی را برای ما غم انگیزساخته، پیری و یا پایان لذت ها نیست، بلکه قطع امید است ... شکسپیر ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ذهن ذهن همچون باغ است و فکر همچون بذر، می توان گل رویاند یا علف هرز... @~@~@~@~@~@ شکرگزار داشته هایت باش وقتی روز بدی دارید، یادتان باشد کس دیگری روز بدتری داشته.. شکرگزار داشتههایتان باشید. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* آدم ها چه کوته فکرند کسانی که برای حیوانات خانگی دل می سوزانند اما قتل عام آدم ها دلشان را نمی لرزاند. ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دست خدا عمری گشتیم به دنبال دست خدا برای گرفتن، غافل از آنکه دست خدا، دست همان بنده اش بود؛ ... بنده ای که نیاز به دستگیری داشت! o*o*o*o*o*o*o*o خدا بدون رویاها ما به چیزی نمی رسیم،بدون عشق ما احساسی نخواهیم داشت؛اما بدون خدا ما چیزی نیستیم. o*o*o*o*o*o*o*o چالش زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است. *-*-*-*-*-*-*-*-*-* نا امیدی هیچگاه نگذارید به آن درجه از نا امیدی برسید که به خیلی کمتر از آنچه لیاقت دارید، رضایت دهید... *~*~*~*~*~*~*~* بهار می توان همه گل ها را از ته چید، اما نمی توان جلوی آمدن بهار را گرفت. ..♥♥.................. خدای من خدای من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا، بزرگ و به گمانم"دوزخی" دارد، کوچک، بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را گاهی به بهانه یک دعا… ..♥♥.................. زندگی زندگی پر از فرصت های خوب بودن و خوبی کردن است اگر ما چشمان خود را کمی جستجوگر کنیم.
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ زمانش که برسد ؛ خواسته هایت ، داشته هایت شده اند و آرزوها ، جزئی از روزمرگی هایت زمانش که برسد ؛ رفتنی ها رفته اند و ماندنی ها ، عزیزترین دلخوشی هایت شده اند و تو یاد گرفته ای که با ساده ترین چیزها شاد باشی زمانش که برسد ؛ تو سرد و گرمِ روزگار را چشیده و به این نتیجه رسیده ای که عاقلانه ترین کار همین است ؛ که با داشته هایت شاد باشی و امیدوارانه برای آرزوهایت تلاش کنی ، و به این ادراک خواهی رسید ؛ که دنیا کوتاه تر از آنی ست که آرامشت را برای غصه های بیهوده و رنج های بی نتیجه خراب کنی می رسد زمانی که آینه ها فقط لبخندهای تو را ببینند ، زمین اشتیاقِ تو را به دوش بکشد و زمانه ، اتفاقات خوب را حوالی تو بیندازد زمانی که غصه و اندوه های زودگذر ، پشت دیوار بی تفاوتی ات ، ته نشین خواهند شد و تو با صدایی بلند و آرامشی عمیق ، زندگی خواهی کرد
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * پدرم ارغوان و مامان رو راضی کرد برن تو خودشم اومد کنار من نشست، مدتی سکوت کرد، نفس عمیقی کشید و گفت معنی این کارت چیه؟ حرفش نه از روی عصبانیت بود نه کنایه؟ آرامش توی صورتش موج میزد انگار فقط میخواست بدونه که چرا من این کارا رو کردم، ازش خجالت می کشیدم، روم نمیشد جوابشو بدم، دستشو روی زانوم گذاشت نمیخوای به بابات بگی چی تو رو به هم ریخته؟ اگه تو هم نگی من حالتو میفهمم، بزار یه چیزی بهت بگم که تا حالا به هیچکی نگفتم، سالهاست که روی قلبم سنگینی میکنه، دلم میخواد تو اولین و آخرین کسی باشی که این راز رو بهش بگم تو محلمون یه دختری بود، بچه که بودیم تو کوچه ها زیاد میومد بازی سر و وضع درست و حسابی نداشت همش خاک و خولی بود دست و پنجه های کثیف، موهای به هم ریخته لبخندی روی لبش نشست ولی خوشکل بود، خیلی زیاد، بچه ها به خاطر قیافه ی شلخته اش مسخرش میکردن، خودم از همه بدتر همیشه جوری اذیتش میکردم که اشکش در بیاد، گذشت، بعد از چند وقت دیگه اصلا کوچه نمیومد حضورش به حدی کمرنگ شده بود که همه فراموشش کرده بودن، به سن تو که شدم، یکی بودم لنگه خودت بلکم بدتر، شر، شیطون، یکی از تفریحاتم این بود که با دوستام چادر زنها رو از پشت میکشیدیم و فرار میکردیم، حالا این بین یکی لنگه کفش میخورد یکی فحش، یکی هم قِسر در میرفت، نوبت من شد، قبلش انقدر خندیده بودم که سرخوش سرخوش بودم، وقتی یه نفر اومد و چادرشو کشیدم برگشت و با سیلی زد تو صورتم، ولی من نه درد احساس میکردم نه داد و فریاد دوستام فقط اون صورت قشنگ رو میدیدم از همون لحظه شناختمش اونم منو شناخت، زمین تا آسمون با اون بچه هپلی فرق داشت تمیز، با کمالات، محکم و مغرور، هیچ وقت فکر نمی کردم دلو دینم رو به کسی ببازم که یه روز مسخره اش میکردم و بهش می خندیدم از اون روز به بعد دور اون کارهای زشت رو خط کشیدم، دلم پر میزد که اون دخترو ببینم، میمردم براش، انقدر دوستش داشتم که هر وقت میدیدمش تپش قلب میگرفتم اما جرات نداشتم رو در رو بهش بگم، شبها با فکرش میخوابیدم و روزها به امید دیدنش بیدار میشدم، بعد از کلی جدال و کشمکش با خودم تصمیم گرفتم که حرف دلمو بهش بزنم، دل تو دلم نبود حسابی به خودم رسیده بودم براش گل خریده بودم، تو خیابون دیدمش با کلی مِنُ مِن حرفمو بهش زدم، چشماش مثل شیری بود که میخواست طعمشو بدره ولی قبل از اینکه حرفی بزنه برادراش منو دیدن چنان کتکی بهم زدن که جاش تا مدتها درد میکرد سکوت کرد انگار که رفته بود به گذشته چشمش به شلنگ گوشه حیاط بود نفسی کشید و ادامه داد دو ماه بعد هم شوهرش دادن به یه دکتر باورم نمیشد پدرم همچین چیزی رو تجربه کرده باشه دلم براش میسوخت برای خودم هم میسوخت، مردم با خیال راحت با هرکی که دوست داشتن ازدواج میکردن، نوبت ما که میشد دل آسمون میتپید، غمگین و با کنجکاوی پرسیدم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بیاید یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه "چقدرخوبه که" مثل این: چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم چقدر خوبه که سالمم چقدر خوبه که خانوادم رو دارم چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی اسمون رو ببینم چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم چقدر خوبه که بیاین برای یه بار هم که شده داشته هامون رو به یاد بیاریم نه نداشته هامون رو خدایا! شکرت 🙏💜
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم